مهروان نیوز

پایگاه تحلیلی- خبری مهروان نیوز

مهروان نیوز

پایگاه تحلیلی- خبری مهروان نیوز

پایتخت، همچنان در بوته‌ی "نقد"

" پایتخت " همچنان در بوته‌ی "نقد"

تغییر نگاه به مازندرانی‌ها در سه‌گانه‌ی "پایتخت"

همایش تخصصی « نظر و گذری بر سریال پایتخت۳ » با حضور جمعی از کارشناسان و مسئولین استانی در حوزه هنری مازندران برگزار شد.

همایش تخصصی « نظر و گذری بر سریال پایتخت۳ » با حضور جمعی از کارشناسان و مسئولین استانی در حوزه هنری مازندران برگزار شدحجت الاسلام سید ولی هاشمی، مهدی رمضـانی، سینا دلشادی و علیرضا سعیدی به عنوان کارشناسان عرصه‌ی هنـر، رسانه، اقوام و اخلاق به ارائه نظرات تخصصی خود در این همایش پرداخته و تعدادی از حاضران در جلسه نیز دیدگاه های خود را مطرح کردند.
همایش « نظر و گذری بر سریال پایتخت۳ » با بررسی فنی و محتوایی این سریال، عصر پنج شنبه ۲۱ فروردین با حضور «بهرام حمیدی» رئیس سازمان صدا و سیمای مرکز مازندران، «سینا دلشادی» رئیس حوزه هنری استان مازندران، «قهرمان سعیدی» رئیس سازمان بسیج هنرمندان استان مازندران و جمعی از هنرمندان، کارشناسان و اصحاب رسانه در سالن شهید باغبانی حوزه هنری مازندران برگزار شد.
متن کامل نظرات ارائه شده از سوی مهدی رمضانی، با عنوان “تغییر نگاه به مازندرانی‌ها در سه‌گانه‌ی «پایتخت»” منتشر می شود :

یکی از ایرادهای بزرگی که امروز به شبکه‌های ماهواره‌ای گرفته می‌شود این است که بنیان خانواده‌ها و سبک زندگی را هدف قرار داده اند.

البته این شبکه ها در ظاهر امر، برنامه‌هایشان را با یک سری ملاحظات که از روی سیاست شبکه است پخش می‌کنند و حتی بعضی از این برنامه‌ها با سانسور پخش می‌شود. سانسورهایی که به خاطر احترام به عقاید مردم نیست، بلکه به دنبال جلب اعتماد و پیاده کردن سیاست‌های گردانندگان شبکه است.

بعضی از مردم هم فریب این سیاست را خورده و در نهایت، متوجه تغییر تدریجی سبک زندگی‌شان نمی‌شوند. زیرا ظاهر برنامه را ملاک قرار داده و از زیرمتن غافل شده‌اند. همین است که امروز می‌بینیم سبک زندگی در جامعه تغییر کرده است.

این اتفاق در مورد سریال «پایتخت» به شکل دیگری رخ داده است.
البته شاید این مقایسه در نگاه اول، تا حدی مع الفارق به نظر بیاید اما سیستمی که در این سریال به کار می‌رود همان روش است ؛

در ظاهر یک سری آیتم‌هایی وجود دارد که به عنوان شعار در متن گنجانده شده است.  مانند احترام به بزرگتر، خانواده دوستی، مهمان‌نوازی، حفظ محیط زیست و مواردی از این دست. اما معادل آن، برخی رفتارهای زشت و پرخاشگرانه، توهین، حسادت و بی احترامی های مکرر فامیل نسبت به یکدیگر نیز وجود دارد.

این خیلی خوب است که خانواده «نقی» بزرگ‌شان را نزد خود نگاه می‌دارند و با وجود همه مشکلات حاضر نیستند که پدر را به خانه سالمندان بسپارند، اما در زیرمتن که دقت می‌کنیم می‌بینیم در شخصیت‌های مازندرانی قصه، حتی یک شخص عاقل، اندیشمند و آینده‌نگر وجود ندارد، به جز «همـا» که از قضا مازندرانی هم نیست!

کارگردان سریال و همینطور طراح فیلمنامه اشاره به این نکته دارند که ما به ازای واقعی شخصیت هایشان در مازندران وجود داشته و در طول فیلمبرداری، بارها در کوچه و خیابان دیده اند.

حال که تأکید شده طراحی شخصیت ها تخیلی نبوده و هر کدامشان ما به ازای واقعی داشته اند، سئوالی پیش می آید؛
و آن اینست که ما به ازاها چه بوده و سازندگان دقیقاً چه چیزهایی را در استان ما دیده اند؟ و چه چیزهایی را ندیده اند؟  جهت این نگاه به کدام سو بوده است که حتی یک شخصیت معقول مازندرانی در میان شخصیت های داستان به چشم نمی خورد؟!  یعنی ما به ازایی از آن در استان ما ندیده اند !

منظور این نیست که همه شخصیت‌های قصه باید فرهیخته و اندیشمند باشند، اما برای نمونه حتی یک مورد را هم نداریم که با ویژگی‌های یک فرد مازندرانی، آینده‌نگر هم باشد.  در واقع هر کدام از شخصیت‌ها به نوعی از جنبه رفتاری می‌لنگند.

در سه سری این سریال، مازندرانی‌ها با این فاکتورها به مردم معرفی می‌شوند. این موضوع در دراز مدت از کاراکتر مازندرانی در افکار عمومی چنین تصویری می‌سازد. یعنی همان اتفاق تدریجی و نامحسوسی که از سوی شبکه‌های ماهواره‌ای برای خانواده‌ها افتاد، اینجا در نوع نگاه مخاطب نسبت به شخصیت مازندرانی رخ می دهد.

تصویری که از مازندرانی‌ها به‌واسطه سریال پایتخت در اذهان مردم باقی ماند، سکانس های مربوط به ریش سفیدی بزرگترها برای حل اختلاف، تیمم نقی برای «استاد موسی» یا نماز خواندن «ارسطو» و همسر چینی‌اش نیست، این‌ها لحظاتی هستند که تماشاگر آن در لحظه تحسین می‌کند و می‌گذرد.

اما وقتی سریال مشمول گذر زمان می‌شود هیچ‌کدام از این سکانس‌ها در ذهن مخاطب باقی نمی‌ماند و تنها ، تصاویری از شخصیت هایی ساده ، بی‌فکر و لجوج از کاراکترهایی مازندرانی در ذهن مخاطب به‌جا می‌ماند.  برای همین است که مولفه‌های مثبت سریال ، صرفاً در روبنا قرار گرفته و آن‌چه در ذهن مخاطب می‌ماند زیرمتن و فکر اثر است.

از منظر فنی هم اگر به درام نگاه کنیم می‌بینیم که عنصر منطق در داستان و در شخصیت پردازی ها ضعیف است.

در قسمت اول فصل سوم، سقف خانه فرو می‌ریزد و داستان بر همین اساس آغاز می‌شود.
این سریال فصل ۱ و ۲ هم داشت که سبب می‌شد مخاطب ذهنیتی از شخصیت‌ها داشته باشد ؛
در ذهن مخاطب ، نقی یک گچ‌کار و بنا بود. در قسمت اول سریال می‌بینیم که این فرد ضرورت وجود ستون در خانه را نادیده می‌گیرد ، در حالی‌ که شغلش ایجاب می‌کرد این موضوع را نه تنها فراموش نکند بلکه به آن بـاور داشته باشد. اما در حد چند جمله بین «نقی» و «استاد موسی» در مورد ستون خانه ، شاهد رفع تکلیف در فیلمنامه هستیم و بعد سقف خراب می‌شود تا کل داستان شکل بگیرد.


جالب هم اینجاست که در قسمت آخر هم خود سریال این موضوع را گوشزد می‌کند ؛ وقتی « هما » گوشی موبایل را برای «نقی» پرت می‌کند و گوشی به زمین می‌افتد ، نقی می‌گوید :  « زن بنا نمی‌تونه یه چارک بندازه بالا… ! »

نمونه دیگری که در این مورد وجود دارد، کاراکتر «بهبود» است که در این سریال، به عنوان محیط بانی لاف زن در جریان نجات یک پلنگ از دست شکارچیان غیر قانونی مجروح می شود.

دو نکته در طراحی این شخصیت و ماجرای مجروح شدنش وجود دارد که در نقد یک فعال محیط زیست ، مورد اشاره قرار گرفته و فداکاری و شجاعت کاراکتر «بهبود» را مورد تردید قرار می دهد :

اول اینکه «بهبود» از ناحیه پشت تیر می خورد، یعنی رو به شکارچی خلاف‌کار نبوده است!
و دوم آنکه طبق داستان، با سلاح ساچمه ای زخمی می‌شود که مخصوص شکار پرندگان است نه حیواناتی وحشی مانند پلنگ!

و این بدان معنی است که داستان نجات پلنگ می توانست واقعیت نداشته باشد، مخصوصاً که روایت «بهبود» از چگونگی وقوع حادثه از چاشنی اغراق نیز برخوردار بوده و برای مخاطب باورپذیر نیست.

عده‌ای معتقدند نباید ضعف‌هایی که در شخصیت‌های این فیلم وجود دارد را اختصاصاً به مازندرانی‌ها تعمیم داد.  قطعاً همین‌طور است، هر خصلتی ممکن است در هر فردی از هر نقطه دنیا وجود داشته باشد.
اما وقتی سریالی به نام «پایتخت» ساخته می‌شود و تاکید می‌شود که همه مازندرانی هستند و در دیالوگ‌ها به طور مداوم نام مازندران تکرار می‌شود و کدهای مشخص مازندرانی در سراسر اثر موج می زند ، «نقی» دیگر فرد نیست بلکه نماد مردم مازندران است.
کدهایی در سریال داده می‌شود که این فردیت را از کارکترها می‌گیرد و آن‌ها را به نمایندگانی از مازندران برای مخاطب تبدیل می‌کند. مخصوصاً که کارگردان این سریال نیز هدف خود از ساخت «پایتخت» را تصویر کردن صداقت مازندرانی ها عنوان کرده و این موضوع نیز انعکاس وسیعی داشته است.

وقتی می‌خواهیم اثری را در رسانه‌ای با گستردگی رسانه ملی تولید و پخش کنیم یک سری مسئولیت‌هایی داریم. توقع ما به‌جاست که اگر قرار است این سریال ادامه داشته باشد این موارد هم رعایت شود.

بحث اصلی این است که تصویرسازی در زیرمتن که ظاهراً اتفاقی هم نیست ، آدم‌های «نافرم»ی را در قصه قرار داده و این «نافرم» بودن با گنجاندن جوک‌هایی که در دل قصه اصلی جایی ندارد برجسته شده است.


یعنی به جای این‌که از شوخی‌های مبتنی بر داستان اصلی بهره گرفته شود که طنز واقعی است، یک سری جوک‌هایی را کشف کردند یا ساختند و به بهانه‌ای در داستان قرار دادند تا مخاطب را بخندانند.

به عبارتی داستان براساس آن جوک‌ها شکل گرفته است. برای همین است که فیلمنامه قدرت لازم را ندارد.  شوخی باید در داستان نهفته باشد و یک ارتباط ارگانیک و ساختاری با اثر برقرار کرده باشد، اما در این سریال جوک‌هایی وجود داشت که از اثر بیرون زده بود و از این بابت، به اثر نقد فنی را هم وارد می‌دانم.

به قول دکتر مصطفی مختاباد که در نقد خود ، رویکرد این سریال را عاری از شناخت نسبت به زیست و زندگی مازنی دانسته و ماحصل این رویکرد را شوخی ها و جک سازی هایی غیر منصفانه از آدم ها و زندگی مازنی اعلام می کند که سازنده آن را با ترفندی پنهان در کل کار، طمعه قرار داده است

در مجموع باید گفت در این سریال صداقت و سادگی، بهانه‌ای شد تا یک سری آدم‌های‌ «نافرم» به عنوان شخصیت مازندرانی معرفی شوند. آدم هایی که در اکثر لحظات داستان ، مصداق هایی روشن از بلاهت را به همراه داشته و امروز پس از پخش سه فصل از این سریال، در پیامک ها ، بلوتوث ها و در محاورات روزمره مردم ، تصویری کاریکاتور گونه از مازنی ها را تداعی می کنند.

مصادیق این نافرمی و بلاهت که ذکر شد در سراسر سریال به شکل برجسته ای وجود دارد ؛ این موضوع تنها یک تفسیر یا برداشت شخصی نیست و برای نمونه ، سکانس «تست الکل» از نقی و ارسطو توسط افسر پلیس، تأییدی بر این ادعاست.

آنجا که افسر پلیس به خاطر نوع رفتار نقی و ارسطو – که همچون همیشه، گفتار و کرداری نامعقول دارند – به این شک می افتد که احتمالاً با افرادی مست و نامتعادل مواجه است و از این رو ، اقدام به  گرفتن «تست الکل» از آنها می کند.


پس مخاطب هم حق دارد مانند افسر پلیس در داستان ، رفتار نقی ، ارسطو ، بهبود و … را غیرعادی و نامتعادل تفسیر کرده و واژه هایی نظیر «حماقت» را برای توصیف رفتار آنها به کار گیرد.

این «حماقت»، مصرف غذای حیوانات به جای مکمل غذایی توسط «نقی» را در پی داشته و اینگونه رنگ «اهانت» به خود می گیرد.

و این «اهانت» با اطلاق نام حیوانات توسط «نقی» به خود ، «ارسطو» ، «استاد موسی» و «بهبود» برای فهم یک مسئله ساده، استمرار می یابد!


و جالب اینکه، نه آن خوردن غذای حیوانات و نه این اطلاق نام حیوانات، هیچکدام تأثیری در روند سریال و پیشبرد داستان نداشته و می توانست وجود نداشته باشد!

همان گونه که معرفی بخش های مختلف برج میلاد و طبقات مرتفع آن نیز تأثیری در روند سریال نداشته و به عنوان رپرتاژ آگهی به معرفی یکی از جاذبه های گردشگری شهر تهران پرداخت.


این در حالی است که در هیچکدام از سه فصل سریال «پایتخت» ، نه تنها جاذبه های گردشگری مازندران به تصویر کشیده نشد، بلکه حتی از ذکر نام شهر «شیرگاه» در داستان که لوکیشن اصلی سریال بوده ، دریغ شده و به جای آن از نام «علی آباد» استفاده شده است!


اما علاوه بر جزئیات فراوانی که در هر سه فصل سریال «پایتخت» وجود داشته و بخشی از آنها ذکر شد ، لازم است در مورد کلیت سریال و روندی که مازندرانی ها را در این سه سری به تصویر کشید نکته ای مطرح شود.

نوعی احتیاط ، ملاحظه و به اصطلاح رودربایستی در شدت و غلظت شوخی های داستان در فصل اول سریال مشاهده می شد که به تدریج در فصل دوم کمرنگ شده و در فصل سوم نیز به طور کلی رنگ باخت.

برای درک بهتر این موضوع ، مرور دوباره ی سه فصل سریال لازم است …


اما می توان یک رویداد ثابت را که در هر سه سری وجود داشته و ظاهراً از علاقمندی های آقایان مقدم و تنابنده است به عنوان نمونه ای برای بررسی این روند، مورد دقت قرار داد و آن صحنه ی رقص محلی «نقی» و «ارسطو» است ؛

در «پایتخت۱» ، نقی و ارسطو به همراه باباپنجعلی به طور تصادفی ، یک نوع دم کردنی مخدر را به جای چای می خورند و در فضایی توهم آمیز ، به شکلی غیر ارادی به رقص محلی می پردازند.


این رقص محلی که با لباس و سازهای موسیقی بـومی و حسی معصومانه در تخیلات این افراد همراه بود ، در «پایتخت۲» شکلی واقعی یافته و در یک مجلس عروسی انجام می شود.

اما لباس محلی و سازهای موسیقی بومی حذف شده و حرکات ورزش گونه ی نقی و ارسطو به عنوان رقص محلی ارائه می شود که البته تصاویری از شادی پیرمردها و پیرزن های خانه سالمندان و تأکید بر گنبد و گلدسته ی پشت کامیون ، تا حدی سعی در پوشش دادن این سکانس دارد.

اما در «پایتخت۳»  اثری از همین مقدار تلاش هم نبوده و «معصومیت» فصل اول که با محافظه کاری در فصل دوم همراه بود ، متأسفانه جای خود را به نوعی «بدویت» در فصل سوم می دهد که در سکانس عروسی ارسطو شاهد آن هستیم ؛

شخصیت های داستان بدون نشانه ای از لباس محلی و با یک موسیقی کم ارزش الکترونیک (به عنوان موسیقی محلی) و حرکاتی غریب ، همراه با جمعیتی پرشمار بر روی طاقی بی ستون آنقدر به جست و خیز و حرکات سبک و بدوی می پردازند که طاق فرو می ریزد و سقف خانه آوار می شود!

این توضیحات ، می تواند به عنوان مصداقی برای بررسی تطبیقی سه فصل «پایتخت» مورد استفاده قرار گرفته و روند تغییر نگاه به شخصیت مازندرانی از سوی سازندگان این سریال را نشان دهد ؛

روندی که «خواسته» یا «ناخواسته» بودن آن در پازل سه تکه ی «پایتخت» جای تردید است ؛

«خانه به دوش»هایی پشت در مانده در تکه ی اول ، «خانه لرزان»هایی گرفتار روی گسل قطار در تکه ی دوم و «خانه خراب»هایی مدفون زیر آوار در تکه ی سوم که به روایت سازندگان ، جای «ستون عقلانیت» در بنیان زندگی شان خالی بوده و خلأ «حماقت» – با برچسب «صداقت» – خانه را بر سرشان ویران کرده است!

در مجموع «پایتخت» اثری است که هر چند از جایگاه غیر کارشناسی، از برخی لحظات خنده آورش لذت بردم ، اما انتقادهای فراوانی به آن دارم که مهمترین آنها ذکر  شد.

نقد اصلی به بی‌انصافی‌هایی است که در تصویرسازی مازندرانی‌ها انجام شد ، حتی اگر با مطرح کردن طنـز بودن سریال و جنبه های کمیک آن بخواهند آن را توجیه کنند.  چرا که مقوله طنز و کمدی هم برای خود قواعدی دارد که تشریح آن نیازمند فرصت ویژه ای است.

اما این نکته را باید ذکر کرد که هدف طنز ، اصلاح و تسکین است و کمدی هم به ضلالت های اجتماعی اشاره دارد .

«کمدی» از نظر آقای علیرضا خمسه بازیگر نقش «باباپنجعلی» ، نباید بیهوده باشد و باید بخنداند تا به فکر بیندازد.  ایشان معتقد است تماشاگر کمدی باید بخندد و متوجه خلأها و کاستی هایش شود تا جامعه اش را اصلاح کند.


سئوال این است که لااقل در بازی ایشان، چه اندازه این هدف محقق شده است و اساساً مخاطب خندید تا به چه اندیشه ای برسد؟!

این بازیگر سرشناس کشور که نمایش های لاله زاری، بولینگ عبدو و … را واریته و شـوی صرف – و نه کمدی – نامیده و استقبال تماشاگران از اینگونه آثار را به درست تربیت نشدن مخاطب مربوط می داند ، آیا بازی خود در «پایتخت» را مبتنی بر شاخصه های کمدی – و نه شوی صرف – دانسته و آیا اساساً مخاطبانِ کار خود را شایسته ی چنین ارزیابی ناصوابی می داند یا نمی داند ؟!

قضاوت با شماست …
اما واقعیت این است که طنـزپرداز باید بداند چه چیزی را می تواند به مخاطبان خود بقبـولاند و به قول «آرتور پلارد» ، اگر افسار را بیش از حد به سمند خیالات خود بسپارد ، چه بسا دریابد که مخاطبانش به خود او می خندند و  نه به قربانی مورد نظرش!

چیزی که باعث می شود استقبالی همیشگی از طنز وجود داشته و کمتر کسی آن را برخورنده بداند به گفته ی « سویفت » این نکته است که طنز نوعی آیینه بوده و عموم نظاره گران ، چهره هر کسی به جز خود را در آن می بینند.

اما موضوع این است که منتقدان ، غیر از آن عموم نظاره گران هستند که «سویفت» توصیفشان کرده است!
منتقدان ، چهره خود را هم در آیینه ی طنز می بینند و  ممکن است بر خلاف عموم نظاره گران ، آن را برخورنده هم بیابند ؛
عمده ی منتقدان «پایتخت» به خصوص منتقدان مازندرانی چنین بوده اند.

از دلگرمی های منتقدان مازندرانی سریال «پایتخت» ، اعلام نظر صریح نماینده محترم ولی فقیه در استان حضرت آیت اله طبرسی در مورد این سریال بود که در واقع، پایانی بر تردید بعضی از منتقدین سریال محسوب شده و از این بابت جای تشکر فراوان دارد.

اما در مورد نقدهای سریال «پایتخت» و حواشی آن در استان ، یک نقد مهم وارد است.
در جریان نقدهای صورت گرفته به سه سری این سریال تلویزیونی به خصوص در سری سوم ، متأسفانه چهار « نبـاید » اتفاق افتاد

« نباید » اول :
ورود بدون پشتوانه ی کارشناسی بعضی از مسئولین به موضوع، از طریق نامه نگاری، انجام مصاحبه و انتشار یادداشت در رسانه ها که اتهام سیاسی بودن انتقادات را از سوی سازندگان سریال به همراه داشت.
بهتر بود که در گام نخست، نشستی کارشناسی با صاحبنظران برگزار شده و در گام بعد، اعتراض فرد مسئول با تکیه بر دیدگاه های آن نشست ارائه می شد تا ضمن اثرگذاری بیشتر، شائبه سیاسی بودن موضوع ایجاد نمی شد.

« نباید » دوم :
تغییر مسیر بعضی از نقد های مخالف و موافق که به تدریج از سریال «پایتخت» غافل مانده و عرصه نقد را با میدان مبارزه اشتباه گرفتند. چنین بود که بخش اعظمی از تمرکز و انرژی نویسندگان مطالب و یادداشت ها در فضای مجازی، صرف محکوم کردن طرف مقابل شد.

« نباید » سوم :
رادیکال شدن فضا و انحراف نقدهای کارشناسی به سمت انتقادهای غیرمنطقی که منجر به انتقال اعتراض ها از فضای مجازی به فضای واقعی و نهایتاً تجمع عده ای از معترضان در مقابل ساختمان استانداری مازندران شد.

و « نباید » چهارم :
تحریک ناخواسته معترضان از سوی برخی رسانه ها با کم اهمیت تلقی کردن تجمع آنها در مقابل استانداری که موجب شکل گرفتن تجمع دوم شده و این موضوع، تصویری عینی تر از فراموش شدن خود سریال و تقابل مخالفان و موافقان در داخل استان را نشان می داد.

در مجموع ، وجود چنین «نباید»هایی در فضای نقد «پایتخت» ، واکنش سازندگان سریال به خصوص طراح و سرپرست نویسندگان آن را به دنبال داشت که نقد های منتقدان را به «هوچی گری» تشبیه نموده و آنها را «آزار دهنده» دانست.

تعبیر «هوچی گری» از «نقد» توسط محسن تنابنده ، متأسفانه هوچی گری خود این بازیگر را به دنبال داشت که با اشاره به بازدید مسئولین اجرایی و نمایندگان مجلس از صحنه فیلمبرداری سریال ، اعتراض های مطرح شده از سوی آنان را به دلیل حضورشان در لوکیشن وارد ندانسته و بعضی از نمایندگان را زیر سئوال برد.

که البته این مسئله با پاسخ آقای سید هادی حسینی، نماینده مردم قائمشهر و سوادکوه در مجلس مواجه شد که اظهار داشت: « حضور در صحنه ی فیلمبرداری به منزله تأیید سریال نیست ». و به علاوه روشنگری آقای علیرضا یونسی، معاون سیاسی استاندار مازندران خطاب به معترضان سریال که تأکید کرد: « استاندار در جریان متن سریال نبوده و جهت تکریم هنرمندان با عوامل پایتخت۳ دیدار کرد. »


اظهار نظر عجیب آقای تنابنده می تواند از این روی باشد که ایشان و آقای مقدم با سرکشی مسئولین و نمایندگان از روند ساخت سریال ، نوعی «مصونیت» را برای خود و «پایتخت» متصور شده و به همین خاطر ، توقع چنین حجم وسیعی از انتقادات را نداشتند.

و شاید استفاده از برخی بازیگران شناخته شده مازندرانی در سریال – آنهم در نقش های دست چندم و حتی به عنوان هنرور – هم با نیت دستیابی به این «مصونیت» بوده باشد …!

آنچه از «پایتخت» باید گفته می شد، گفته شد …
اما سخن پایانی همان است که در یاداشت گذشته ذکر شد

از ماست که بر ماست!

ما در خانه ی خود«نـوروز»ها و «برهـان»ها داریم و به جای آنکه با هم بخندیم ، به هم می خندیم!

گلایه مان را در خانه خود ؛ در «شبکه تبرستان» نگه می داریم.

خودکرده را تدبیر «هست» !

منبع/ شمال نیوز

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد